چشم انداز لیلی چوپرا برای دنیای هنر مستلزم ماندن در حال حاضر است

برای شماره سالانه “The Originals” ، ما از خلاقان – پیشگامان در زمینه های هنر ، طراحی ، مد ، کمدی ، فعالیت و موارد دیگر – خواسته ایم تا بینش خود را در مورد وفادار ماندن به خود به اشتراک بگذارند. همه مصاحبه های امسال را اینجا بخوانید.

از سال 2018 ، شما مدیر اجرایی برنامه های هنری شورای فرهنگی منهتن سفلی بوده اید ، یک سازمان غیرانتفاعی که به هنرمندان ساکن و کارگر در این منطقه فضا و حمایت می کند. چه زمانی اولین بار متوجه شدید که می خواهید در هنر فعالیت کنید؟

من خوش شانس بودم که در پاریس در خانواده ای بزرگ شدم که کاملاً درگیر هنر بودند. من می خواستم دنیایی عادلانه تر ، عادلانه تر و صلح آمیز ایجاد کنم ، و همیشه احساس می کردم که سفر من از طریق هنر و در خدمت هنرمندان است.

اولین خاطره هنری شما چیست؟

وقتی 7 یا 8 ساله بودم ، در ملاقات با پسر عموی خود در لندن ، اجرای Merce Cunningham را دیدم. به یاد دارم که نمره جان کیج واقعاً مدت زیادی با من ماند – نه این که از آن لذت ببرم! چالش برانگیز ، دشوار و بلند بود. این احساس احشایی بود ، بسیار قدرتمند ، چیزی که در آن زمان نمی توانستم درک کنم یا توضیح دهم.

بیشتر با کدام گوشه از دنیای هنر در کار خود شرکت می کنید؟

من در اواسط دهه 1990 در پاریس تاریخ هنرهای نمایشی را مطالعه کردم. من علاقه خاصی به جنبش رقص گروهی داشتم که در فرانسه اتفاق می افتاد-رقاصان از خیابان به تئاتر می رفتند و در نتیجه ، جوامع وارد سالن های تئاتر تغییر می کردند. من همیشه به شیوه های مبتنی بر حرکت علاقه خاصی داشتم ، زیرا در رقص ، اغلب یک رویکرد بسیار مستقیم و تقریباً سلولی به کار وجود دارد. همچنین ، از آنجا که رقص شکل هنری با منابع کمتر است ، همیشه احساس می کردم این جامعه است که بیشترین حمایت را نیاز دارد.

اصالت در زمینه برنامه نویسی هنری از نظر شما چگونه است؟

برای من ، این پیروی از شهود شخصی است. همچنین در مورد وفادار بودن به ارزشها و اصول خود ، و رها کردن نفس در درب است. شما باید واقعاً برای اطرافیان خود و آنچه در لحظه بوجود می آید حضور داشته باشید.

بخشی از کار شما با LMCC شامل اجرای جشنواره تابستانی رودخانه به رودخانه است. چه چیزی شما را مجبور به ادامه این کار در طول یک سال سخت کرد؟

رودخانه به رودخانه در ابتدا در واکنش به 11 سپتامبر ایجاد شد. در طول حملات ، LMCC در یکی از برج ها قرار داشت. آن فضا ، آرشیو را از دست دادیم و یکی از هنرمندان فوت کرد. پس از آن ، تمایلی برای بهبود منطقه وجود داشت. در آن جشنواره ، ما تاب آوری نیویورکی ها را جشن می گیریم. وقتی همه گیری اتفاق افتاد ، اکثر جشنواره ها لغو شد ، اما ما به شدت احساس کردیم که باید به راه خود ادامه دهیم.

به نظر شما دنیای هنر هنوز کجا برای رشد دارد؟

فکر می کنم باید از خود بپرسیم: چه زمانی دیوارها را پایین می آوریم و مستقیماً با جامعه ملاقات می کنیم؟ ارتباطات زیادی در درون موسسات در مورد نحوه تمرکز ما بر خود پروژه وجود دارد ، اما چه کسی وارد این پروژه می شود؟ چه کسی می تواند کار را ببیند و با آن درگیر شود؟ امیدوارم که این گفتگوها باعث ورود بیشتر و دسترسی بیشتر به هنرها شود و فرصت های بیشتری را برای هنرمندان برای گذراندن زمان بیشتر در خود این جوامع به ارمغان بیاورد. من فکر می کنم مفهوم کاهش سرعت نیز ضروری خواهد بود.