عکاس فیلیپه رومرو بلتران در کتاب جدید خود به نام “گویش”

خوش آمدید به راه های دیدن، یک مجموعه مصاحبه که استعدادهای برجسته در عکاسی و فیلم را برجسته می کند – افرادی که پشت دوربین هستند و باید کارهایشان را تماشا کنید. در نسخه این هفته، ویرایشگر ارشد محتوای مایکل بکرت با عکاس کلمبیایی مادریدی فیلیپه رومرو بلتران در مورد آخرین پروژه خود گفتگو می کند.

وقتی عکس هایی از کتاب جدیدت دیدم، گویش (منتشر شده توسط Loose Joints)، ماه‌ها پیش، بلافاصله جذب ماهیت جادوگر آنها شدم. اما من مدام از خودم می پرسیدم: “در این تصاویر چه خبر است؟” بنابراین، به نظر شما، این پروژه در مورد چیست؟

گویش در سال 2020 با این گروه از مهاجران جوان که از مراکش از دریای مدیترانه عبور کردند، شروع شد تا به اینجا در اسپانیا برسند. به دلیل بوروکراسی‌های سیاسی بسیار خاص در اسپانیا، این مهاجران باید مدت طولانی – معمولاً سه سال – را در انتظار اسناد بگذرانند که به آنها اجازه می‌دهد در اینجا زندگی و کار کنند. من با این افراد در طی صحبتی که در مورد تجربه خود به عنوان یک مهاجر ارائه می کردم، ملاقات کردم، زیرا من اصالتاً اهل کلمبیا هستم. در ابتدا فقط همین بود – تلاش برای ایجاد ارتباط با این بچه ها و صحبت کردن با آنها، و یک رابطه واقعی شکل گرفت.

از آنجا، پروژه را پیشنهاد دادم و توضیح دادم که می‌خواهم از آنها در این حالت برزخ عکس بگیرم و سال‌های انتظار را مستند کنم. بچه‌ها شروع به شرکت در کلاس‌های اسپانیایی زبان، کارگاه‌های آموزشی برای توسعه مهارت‌هایی برای ادغام در جامعه کردند، و این پروژه‌ای که ما فیلم‌برداری کردیم نیز راهی برای ادغام آنها بود. برای من، این یک تجربه کاملاً یادگیری بود – نه فقط از نظر رویکرد فنی من به عکاسی، بلکه همچنین از نظر توانایی من در مفهوم سازی کل پروژه.

یکی از دلایلی که این پروژه برای من متمایز شد، این است که از نظر فنی عکاسی مستند است، اما شبیه به تصویرسازی مد است.

کاملا. وقتی برای اولین بار با این بچه ها آشنا شدم، در حالی که با آنها آشنا می شدم، فقط برای حساب های واتس اپ و اینستاگرام آنها عکس می گرفتم. از آنجایی که آنها خردسال بودند، باید منتظر مجوز رسمی برای عکاسی از آنها برای پروژه بودم. در آن زمان، من تعداد زیادی داستان درباره تجربیات آنها از طنجه، مراکش و سپس سویا شنیدم. وقتی پروژه را پیشنهاد دادم، از آنها خواستم تا برخی از تجربیاتی را که در سفر خود از مراکش به اسپانیا داشته‌اند، در عکس‌ها بازنمایی کنند. در مورد یوسف (تصویر زیر)، او در مورد اینکه چگونه با 80 نفر دیگر با یک قایق به سویا سفر کرد، صحبت می کرد. من از بچه ها خواستم که از طریق یک تصویر عکاسی مستقیم به این واقعیت نزدیک شوند، اما با تغییر در بازسازی، زیرا در آن زمان نمی توانستم آنجا باشم. این نوع بازسازی منجر به گفتگو در مورد تجربیات آنها و پذیرش آنها به نوعی می شود – و عکس راهی برای یادآوری آنها است.

تقریباً مثل این است که فرآیند ساخت عکس ها نوعی درمان است، پس؟ چگونه به این رویکرد در عکاسی مستند رسیدید؟ من هرگز چیزی شبیه آن را نشنیده ام.

من همیشه با آموزش و پرورش و دانشگاهیان در ارتباط بوده ام. در مدرسه شروع کردم به این فکر انتقادی درباره اینکه مستند دقیقاً به چه معناست – اینکه چگونه مستند بودن و چه چیزی را غیرقابل طبقه بندی کنیم. من می خواستم با آن بازی کنم.

آیا این پروژه تا حدودی به بررسی مردانگی می پردازد؟

بله، قطعا. این بخشی از پروژه بود زیرا این مردان 24 ساعته با هم زندگی می کردند و منتظر اوراق خود بودند و وضعیت خاصی به عنوان مهاجر داشتند. آنها سعی می کردند با همان پیشینه، همان تجربه، در اسپانیا امرار معاش کنند. و البته، هر کس نقش متفاوتی دارد و هر فردی باید در مورد آنچه که بعداً می‌خواهد تبدیل شود، موضع بگیرد. این برای من نوعی ناخودآگاه بود، زیرا احساس می کردم بخشی از این گروه هستم. ما این پیوند و این رابطه را ایجاد کردیم که در تصاویر احساس می کنید.

چگونه کار خود را روشن می کنید؟

به طور معمول، من بیشتر از فلش استفاده می کنم، مخصوصا برای فضای داخلی. و من بیشتر از دیجیتال استفاده می کنم، اما یک دوربین قدیمی است، بنابراین نمی توانم پارامترهای زیادی را تغییر دهم.

من نمی توانم باور کنم که این تصاویر دیجیتالی هستند – آنها اصلاً چنین احساسی ندارند.

موضوع این است: در ابتدا، به خاطر پول، گفتم: «بیایید این کار را به صورت دیجیتال انجام دهیم». اما در عین حال، راحت‌تر بود که بچه‌ها عکس‌ها را بلافاصله بعد از اینکه آنها را گرفتم نشان دادم تا ببینم آیا آنها آن را دوست دارند یا خیر. اگر این کار را نمی‌کردند، تصویر را تکرار می‌کردیم و نحوه عکاسی از آنها را ویرایش می‌کردیم. بنابراین زمانی که من با آنها کار می کردم، نظرات خود را در مورد جلسه به اشتراک گذاشتیم.

می توانید کمی بیشتر در مورد داستان خودتان و نحوه ورودتان به عکاسی بگویید؟

همانطور که گفتم من اهل کلمبیا هستم. از نظر اجتماعی و سیاسی، کلمبیا مکان پیچیده ای است. در ابتدا قرار بود بیشتر در مورد جنبه ژورنالیستی یا انسان شناسی چیزها مطالعه کنم، اما زمانی که خواهرم تصادفاً دوربینی را به خانه ما آورد، عکاسی را کشف کردم. در یک لحظه گفتم: “این چه چیزی است؟” ما رابطه خود را با جهان از طریق کلمات، از طریق جملات، از طریق این تجربه کلامی ایجاد می کنیم. و با عکاسی، کاملاً متفاوت است. این چیزی است که واقعاً در مورد آن مرا تحت تأثیر قرار داد. در 17 سالگی، بورسیه تحصیلی در آرژانتین گرفتم و خودم به آنجا نقل مکان کردم، زیرا نیاز داشتم کار پیدا کنم. پنج سال آنجا درس خواندم، سپس برای بورسیه دیگری که از دانشگاه گرفتم بین اسرائیل و فلسطین نقل مکان کردم. من برای یک بورسیه دیگر اینجا در مادرید برای فوق لیسانس درخواست دادم و اکنون در حال اتمام دکترای عکاسی هستم.

مسیری بسیار طولانی و طولانی – اما خوشبختانه، من توانستم تمام تحصیلاتم را به تمرینم بچسبانم.

آیا عکاسی وجود دارد که کار او به خصوص الهام بخش باشد؟

من همیشه ارجاعات را، نه فقط از سایر عکاسی ها، بلکه از نقاشی ها و فیلم ها نیز گرفته ام. یکی از مراجع این پروژه، پیر پائولو پازولینی، فیلمساز ایتالیایی بود. برای من جالب بود که چگونه او نه تنها به جلوه های بصری، بلکه به خود روایت نیز نزدیک شد. بنابراین این یک نمونه است، اما از نظر عکاسی، من مشتاق چیزهای بیشتری هستم.

از یک طرف، من در سطح عکاسی واقعاً جالب هستم – برای مثال، مانند ولفگانگ تیلمانز، که واقعاً پیچیده، تحصیل کرده و با رسانه عکاسی محترم است. اما در عین حال، من شیفته رویکرد مفهومی هستم: یکی از مراجع مرحله توسعه گویش پروژه بود [painter] دیگو ولاسکز، چون اهل سویا بود. او این رابطه را با باروک دارد که هنوز در شهر می توان آن را حس کرد: در معماری، در تصاویر و در مذهب.

وقتی صحبت از حرفه و سفرتان به عنوان یک هنرمند می شود به چه چیزی بیشتر افتخار می کنید؟

این یک سوال پیچیده است. اما چیزی که من را بیشتر خوشحال می کند این است که هر پروژه یک مسیر یادگیری است و همیشه با چیز بعدی من مرتبط است. به عنوان مثال، ما در حال حاضر روی یک پروژه متفاوت با دو نفر از بچه ها کار می کنیم گویش که مربوط به رقص و حرکت است. این یک نمونه از آن مسیر ارگانیک است.

در عین حال، چیزی که بیشتر به آن افتخار می کنم این است که هر پروژه به من امکان می دهد یاد بگیرم و دقیق تر باشم، نه تنها در مورد مفهوم، بلکه در عکاسی. من سعی می کنم هر روز که دارم عکس می گیرم پیشرفت کنم.