دوستان من از سابق من متنفرند. آیا باید با هم برگردیم؟

کاترین کوهن acمدین و بازیگر. در آهنگ های نمایش اصلی او، ویدیوهای شخصیت ها و در پادکست محبوب او به دنبال درمان باشید (به همراه همکار کمدین پت ریگان) او کلیشه‌های آرزوی هزاره را به سیخ می‌کشد، در مورد رابطه جنسی روی داروهای ضدافسردگی می‌چرخد، و صمیمانه پیروزی‌هایی مانند یافتن عشق یا نوشیدن هفت آبجو را جشن می‌گیرد. اولین کتاب او، God I Feel Modern Tonight: Poems From a Gal About Town الان بیرون است سوالی از کاترین دارید؟ آن را به [email protected] ارسال کنید.

به معنای واقعی کلمه کمک کنید. اخیراً یک دوست قدیمی دوران کودکی به شهرم بازگشت و دوباره وارد زندگی من شد. او برادر بزرگتر دوست صمیمی من بود که بزرگ شد و ما در بزرگسالی با هم دوستان خوبی شدیم. اما ناگهان اوضاع فرق می‌کند: او هر هفته در روز تعطیلم با من می‌گذرد. او هر روز به من پیام می دهد، مجبورم کرد مارکوپولو را دانلود کنم (الان همه چیز را شنیدم) تا پیام ویدیویی بدهیم و وقتی در محله است برای ناهار و غیره با من تماس می گیرد. همچنین با ما شوخی کرده است. بیرون، یا به شیوه ای بسیار مهربانانه و عمدی از من تعریف خواهد کرد. اما، نکته مهم اینجاست: او همچنین درباره دختران دیگری که با آنها صحبت می کند/علاقه مند است با من صحبت می کند. وقتی از این دخترای دیگه که منم یاد می کنه ….. باشه فقط برای یک رابطه عاطفی از من استفاده می کنه؟ آیا من برادر او هستم؟ کمک. THX BABE.

صبر کن، آیا او را دوست داری؟ چون او واقعاً شما را دوست دارد. نکته اصلی در مورد مردم این است که آنها کاری را که می خواهند انجام دهند. او به شما علاقه نشان می دهد زیرا به شما علاقه مند است. وقتی یک مقاله نویس 30 ساله نصیحتی با الاغ بزرگ و حالت بازیگوشی به آن اشاره می کند، ساده به نظر نمی رسد؟

مردان فقط به دلیل حالتی که دارند همه چیز را بسیار گیج کننده می کنند (شاخ، آزاردهنده، در درآوردن پیراهن خود با یک دست خوب). او در مورد اینکه شما دو نفر دارید شوخی می کند زیرا می خواهد با شما کنار بیاید. بگیری؟! این جوک خنده دار است! یک بار این مردی که از یک کاپلا در کالج می‌شناختم (مرا به زندان ببرد) مانند “من به طرز عجیبی جذب تو هستم” بود که توهین آمیز بود و به این معنی بود که او جذب من شده است.

اگر این BFOB (برادر بزرگتر دوست صمیمی) از دختران دیگر نام می برد، احتمالاً سعی می کند احساسات رمانتیک کلاسیک حسادت را برانگیزد تا احساس شما نسبت به او را درک کند. و اگر من کاملاً اشتباه می کنم و او هنوز به این شیوه شگفت انگیز عمل می کند نیست به تو… او به نوعی دستکاری می کند. من از اشتباه کردن متنفرم! در هر صورت، ما (به عنوان یک جامعه) باید به نیت او پی ببریم.

بنابراین من به شما پیشنهاد می کنم فقط (درامل لطفا) … از او بپرسید … چه خبر است؟ 1+1= 2 ویبر!! باید آنچه را که به من گفتی به او بگو و ببینی چه پاسخی می دهد. بدترین حالت این است که او می‌گوید فقط می‌خواهد با هم دوست باشند، و سپس شما از صخره‌ای سقوط می‌کنید. اما در آن مرحله آنقدر نگران وضعیت صخره خواهید بود که به هر حال واقعاً به او فکر نمی کنید. بهترین سناریو: عشق در هواست! ارسال حالات خوب برای شما و Xo شما

من دیوانه وار عاشق سابقم هستم و دوباره داریم با هم صحبت می کنیم، اما دوستانم او را تحمل نمی کنند. چگونه کنار بیایم؟

اگر دوستان شما او را دوست ندارند، احتمالاً به چیزی علاقه دارند … اما آیا این مانع از این می شود که دوباره با او کنار بیایید؟ نه! زنده بودن به معنای نادیده گرفتن افرادی است که بیشتر از همه دوستشان دارید، زیرا شاخ هستید.

هنگامی که دوستان خود نظرات خود را بیان می کنند به صحبت های خود گوش دهید – آنها می توانند سعی کنند از شما در برابر موقعیتی که احساس می کنند برای شما مفید نیست محافظت کنند. اما به احتمال زیاد شما و این شخص یک دوتایی نمادین هستید (منتظر می مانم)، دوستان شما باید از پس آن برآیند و از شما حمایت کنند. و اگر در نهایت آهنگ خود را تغییر ندهند؟ آنها دوستان واقعی شما نیستند! که اتفاقاً کاملاً خوب است. دوستی‌ها فرو می‌روند – دوستی‌های محکم از طوفان‌های کوچکی که روابط عاشقانه به ارمغان می‌آورند جان سالم به در می‌برند. به این نکته توجه کنید که به مدت شش ماه با من صحبت نکردم، زیرا در حالی که من در حال گذراندن مرحله “خواب با همه کسانی که در ویلیامزبورگ زندگی می کنند” در حالی که او برای امتحان وکالت می خواند، دیوار مشترکی داشتیم. (FWIW، ما هنوز bffs هستیم)

همه اینها همچنین به این معنی است که اگر دوباره با سابق خود کنار بیایید و دوباره شکست بخورید، دوستان واقعی شما نیز در کنار شما خواهند بود. زمانی که یک دوست با یک فرد مزاحم قطع رابطه می کند و در نهایت 24 ساعت هفته در دسترس است، بسیار سرگرم کننده است. انرژی مونتاژ میده…

با آرزوی موفقیت برای سابق ارزشش را دارد، یک بار با یک سابقش دوباره کنار هم قرار گرفتم و سه هفته احساسی ادامه داشت! هر اتفاقی که برای نشستن شما بیفتد، دوست داشتنی است که بدانید دوستانی دارید که به اندازه کافی شما را می ستایند تا حقیقت را به شما بگویند. آیا باید همه با هم معاشرت کنیم؟

من آخرین مجرد از همه دوستانم هستم، چگونه می توانم بر ترس خود از تنها مردن غلبه کنم و همچنین از حسادت دوری کنم؟

نه برای اینکه عوضی باشیم، اما به طور تصادفی، همه ما تنها می میریم. مثلاً بهترین سناریو این است که ما تا زمان مرگ ازدواج کرده باشیم؟ چی جوری این چیزا به ذهنشون می رسه؟!

متأسفانه، این واقعیت هیچ یک از این کارها را آسان نمی کند. وقتی احساس می‌کنید که یک عیار عجیب و غریب هستید، حال و هوای خوبی ندارد. همانطور که گفته شد، همانطور که در همانطور که توسط جینجر گفته شد آهنگ تم، چمن آن طرف خیلی سبزتر است…

شما به دوستان زوج خود حسادت می کنید، اما آنها احتمالاً به شما حسادت می کنند. داشتن یک رابطه می تواند آزاردهنده باشد – فقط از دوست پسرم بپرس! (برای تشویق نگه دارید). من به برخی از دوستانی که به نظر می رسد با هم حسادت دارند قول می دهم که می توانید با وقت، بدن، پول و انرژی خود هر کاری که می خواهید انجام دهید. پس یک دختر چه کاری انجام دهد؟ فقط باید از مزیت های مجردی مدرن لذت ببرید: 11 ساعت آمریکایی در شب بخوابید یا اصلا نخوابید، تمام بعدازظهر را صرف خرد کردن سبزیجاتی مانند امیلی ماریکو کنید یا فقط یک حوله روی لحاف خود پهن کنید و اسپاگتی را با مشت بپاشید. تو مجردی، دنیا به یکباره صدف و زباله دان توست. شما وجود دارید تا شما را راضی کنید!

و بخش احمقانه این است که وقتی به این شکل وجود داشتی، وقتی شروع به لذت بردن از زمان با خود کردی، کائنات کسی را برایت می فرستد که التماس می کند که با شما هم معاشرت کند. این ریاضی است. مثل شارژ کردن کریستال هایم در ماه کامل نباشم، اما اگر کارهایی را انجام دهید که شما را خوشحال می کند، افراد شادی را جذب خواهید کرد که به طور مشابه توسط شرکت خودشان تغذیه می شوند. و این کلید یک رابطه شاد است. همچنین رز کوارتز.

من در ده شهر برتر آمریکا زندگی می کنم، یک آپارتمان یک خوابه با اندازه معقول، یک شبکه احمق و حمایت کننده از دوستان و خانواده که نزدیک اما نه خیلی نزدیک هستند، و یک دوست پسر باهوش و داغ (# لاف زدن) دارم. . با این حال گاهی اوقات این میل اجتناب ناپذیر را احساس می کنم که در عرض شش ماه همه چیز را رها کنم و به جایی جدید نقل مکان کنم که تقریباً هیچ کس را نمی شناسم. به طور خاص، لندن. برای من سخت است که تشخیص دهم این احساسات در اواسط دهه بیست است و من باید ماجراجویی را در آغوش بگیرم یا به اندازه کافی قدردان چیزهای خوبی نیستم که اینجا دارم. بنابراین، اساساً، آیا باید برای کشف تنها کشوری که به تلویزیون واقعیت و ماهی سرخ شده احترامی را که شایسته آنهاست می‌گذارد، همه اینها را به خطر بیندازم یا جت‌هایم را خنک کنم و از چیزهای دوست‌داشتنی زندگی فعلی‌ام لذت ببرم؟

برو! برو؟ برو!!! اوه خدای من. به معنای واقعی کلمه باید بری می‌توانید برای زندگی‌ای که دارید و هنوز به آن نیاز دارید سپاسگزار باشید – به من اعتماد کنید، کتاب‌های زیادی در این زمینه وجود دارد. رمان، حتی! اگر در اواسط دهه بیست سالگی احساس خارش می‌کنید، زمان آن رسیده است که قبل از اینکه بدن قدیمی‌تان تماماً خارش داشته باشد، آن را بخراشید. دور شدن ممکن است این نیاز هیجان‌انگیز درون شما را برطرف نکند – به هر حال این خلأ همیشگی است! اما ممکن است زمانی که به این نتیجه می‌رسید کمی لذت ببرید.

رها کردن همه چیز و مهاجرت به خارج از کشور بدون شک سخت، پرهزینه، تنهایی و غیره خواهد بود. یک بار در لندن برای یک جعبه نان تست دارچین 13 دلار پرداخت کردم، زیرا تنها و دلتنگ بودم و در نهایت در مورد نرخ ارز مبهم بودم، اما در نهایت، پس از خوردن غذا احساساتی که با شیر کامل داشتم، خودم را بیرون گذاشتم، الاغم را به موزه بردم، با افراد باحالی آشنا شدم (یعنی رابطه جنسی بدی داشتم)، و در نهایت یکی از پر ارزش ترین و ارزشمندترین دوره های زندگی ام را تجربه کردم.

ماجراجویی که می‌خواهید شروع کنید می‌تواند ایده‌آل باشد، یا می‌تواند یک آشفتگی کامل لعنتی باشد. در هر صورت، چیزی برای صحبت در خاطرات خود خواهید داشت.

23 بودن چه فایده ای دارد؟

علمای HAHAH از اول وقت این سوال را مطرح کرده اند! اساساً هیچ نکته ای وجود ندارد، اما (هشدار اسپویلر) نیز هیچ نقطه ای برای … هیچ چیز وجود ندارد. وقتی این را تایپ می کنم می خندم زیرا زندگی به معنای واقعی کلمه مانند یک پیاده روی طولانی و عجیب در فضا است که در آن شما فقط سعی می کنید بدن خود را با بدن شخص دیگری بشکنید یا پول نقد کافی برای خرید یک iPad بدست آورید. سپس یک روز شما به سادگی وجود خود را از دست می دهید، و لازم نیست نگران شستشوی لباس باشید. به هر حال، 23 سالگی یا هر سنی، فقط بهانه ای است برای یک ثانیه تلاش و احساس شادی در حالی که از لحظاتی که شادی احساس نمی شد، درس می گیریم.

وقتی 23 ساله بودم، یک پیشخدمت وحشتناک با سه هم اتاقی بودم که می خواستند من بمیرند و دوست پسری که یک بار به من گفت “بیش از حد به سینه هایم وسواس دارم؟” البته من به آنها وسواس دارم – اگر چیزی نمادین باشد، سینه است! من اغلب مأیوس و شاخ، حسود و سرخوش، گرسنه و خسته و عاشق Trader Joe بودم. و من هنوز همه آن چیزها هستم. زمان می گذرد، من هرگز نتوانستم در لیست 30 زیر 30 قرار بگیرم، و تنها چیزی که واقعاً مهم است این است که سگ ها (بی نقص) هستند. اما من از 23 سالگی عبور کردم، که عمدتاً سنی است که اگر می خواهید 24 ساله شوید، باید باشید.