از شرح کپسول از شمارنده کارت، ممکن است انتظار داشته باشید که اسکار ایزاک در نقش یک قمار باز یک فرد فریبنده باشد. حقیقت این است که این فیلم – که آخر هفته گذشته به دنبال اولین نمایش جهانی در ونیز اکران شد – بیش از چند شگفتی در آستین خود دارد. در وهله اول ، این یکی از معدود درام هایی است که با ضربه ابوغریب به روشی واقعاً نگران کننده (که به نظر می رسد تنها راه انجام این کار است) حساب می شود. این واقعیت به تنهایی ممکن است در رادار کسی نباشد که اسحاق را ردیابی می کند ظواهر پاییزی برجسته، که شامل بازسازی مینی سریال HBO می شود صحنه هایی از ازدواج– در مقابل جسیکا چستین – و حماسه اکشن علمی تخیلی به ظاهر اجتناب ناپذیر تپهبه اما دلیلی وجود دارد که شخصیت ایزاک ، ویلیام ، به تنهایی خود را وقف پوکر می کند و این پول نیست-این فراموشی است.
ویلیام به صف طولانی “مردان تنها خدا” می پیوندد که توسط فیلمساز پل شریدر ، کارگردان فیلم تصور شده است. ابتدا اصلاح شد و گیگولو آمریکایی و ، هنوز هم به طرز غریزی ناپذیر ، فیلمنامه نویس از راننده تاکسیبه ویلیام که با احساس گناه و تنهایی مانند یک مذهب روبرو شده بود ، کازینوها را تعقیب می کند و بازی به بازی می نشیند ، سپس در اتاق های خالی بازنشسته می شود تا در مجله خود بنویسد. به نظر می رسد که او به سختی سرپا می ماند تا اینکه روزی یکی از متخصصان صنعت قمار تصمیم می گیرد که می تواند کار بهتری انجام دهد. لا لیندا (تیفانی هادیش) که از توانایی خود اطمینان دارد ، ویلیام را به خدمت می گیرد و از ورود وی به تورنمنت های پرمخاطب پوکر حمایت مالی می کند.
در نقطه ای مشخص در مسیر طرح به یک بازی قهرمانی اوج ، لا لیندا اعلامیه ها مشتری او ، فراتر از علاقه حرفه ای ، و اینجاست که شریدر با بازیگرانش انتخاب نسبتاً جسورانه ای می کند. او ایزاک و هادیش – دو مجری متفاوت از نوع الکتریکی – را برای بازی در نقش کم هدایت می کند. برای ایزاک ، این بدان معناست که با خاموش شدن احساسی پس از سانحه شخصیت خود حساب کنید-شجاعانه از سردی و دوری خودداری کنید و در جایی نزدیک به یک رواقیسم محروم از خواب فرود بیایید. هادیش در اجرای ضعیف خود ظاهر می شود و با اعتماد به نفس ناپسندی که از سالها تجربه بازی در شانس به دست می آورد ، به لای لیندا می بخشد. من به یاد دارم که آن شریدر را-که هادیش را در استندآپ ویژه خود دیده بود و سفر دختران– از او خواسته است که موسیقی را از صدای خود بیرون بکشد ، چیزی که باید پرسید ، اما با روحیه فیلم مطابقت دارد. (من حتی عنصر عجیب و غریب تای شریدان را در جوانی ذکر نکرده ام که ویلیام با وجود خیال پردازی های انتقام جویانه بچه ها نسبت به یک پیمانکار نظامی و جانباز ابوغریب با بازی ویلم دافو ، او را تحت حمایت خود قرار می دهد.)
اگر حدس نزدید ، خواستگاری بین قمارباز و کنترل کننده چیز مطمئنی نیست: هنگامی که لایندا به علاقمندی خود می گوید ، در برخی از کافه های کازینو یا دیگر ، یک شروع نادرست شروع می شود ، و ویلیام با لحنی ناشنوا پاسخ می دهد بیانیه مطبوعاتی در مورد دوستی آنها او سرانجام به آنجا می آید ، اما هادیش و ایزاک معتقدند که آنها به طور قطع در یک نوع سطح سرسخت و در حال جنگ با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند ، جایی که رضایت متقابل به آرامی اما به شکل محسوسی در چیز دیگری عمق می یابد. اولین بوسه آنها چیز دیگری است – یک لحظه رها کردن برای لیندا. اما سخت است که این ارتباط به طور کامل از حفره اطراف ویلیام به عنوان یک شخصیت تراژیک در مسیر برخورد با گذشته خود عبور کند. و من مطمئن نیستم که فیلم از راه دیگری می خواهد.