وقتی با مادلین کش در بار پیچی در خیابان دویرز ملاقات میکنم، چهارشنبهای گرم در محله چینیهای شهر نیویورک است. کش نویسنده «فرشته زمین»، اولین مجموعه داستان او است، اگرچه ممکن است او را به عنوان یکی از سردبیران Indie Lit’s بشناسید. مجله Forever– برداشتی شیک از مجلات چاپی سنتی که نویسندگانی مانند شیلا هتی و نیکو واکر را منتشر می کند. کش در یکی از غرفه های پلاستیکی قرمز و گرد رستوران نشسته است و یک شراب سفید می خورد و سنجاق های کوچکی در موهایش بسته است. ما در حال ملاقات برای بحث در مورد کار جدید او، منتشر شده توسط کلش بوکز هستیم، که من تقریباً در یک جلسه آن را بلعیدم. پیشخدمت می پرسد آیا من چیزی می خواهم، بنابراین با وحشت از منوی کوکتل سفارش می دهم. نوشیدنی من با یک فلفل قرمز خنده دار در لیوان می رسد. پوچ است – اگرچه پوچ بودن موضوعی است که Cash با آن آشناست.
داستان های کتاب او به گونه ای عجیب هستند که فقط نویسنده ای با دقت او می تواند از آن استفاده کند. کش با استفاده از شخصیتهای شوخطبع و عجیبوغریب مانند هماهنگکننده بازاریابی القاعده و دخترانی که لبهای خود را با قیچی ایمنی میبرند، با تفاوتی که در دنیای ادبی تحت سلطه داستانهای خودکار ارائه میکند، عمدی است. در واقع، پیو حیوان خانگی او این ایده است که شما باید «آنچه را که می دانید بنویسید». او میگوید: «من تلاش کردهام برعکس آن عمل کنم دبلیو. “بله، آنچه را که می دانم خواهم نوشت، اما همچنین، چرا نمی توانم شخصیتی بنویسم که مرتکب جنایات جنگی شده است؟” در زیر، کش هرج و مرج کنترل شده کتابش را باز می کند و رژیم فرهنگی فعلی خود را که شامل افرادی مانند «پیرمردهای سفیدپوست» و هیجانات انتشار مستقل است، به اشتراک می گذارد.
تنوع و تخیل در داستان های شما بسیار زیاد است. طرح های روایی چگونه به سراغ شما می آیند؟
آنها از تجربیات خاص زندگی من بیرون کشیده نشده اند. آنها فقط تصادفی هستند. مثل یک جسد نفیس است: دو چیز در تضاد هستند که فکر میکنم اگر جفت شوند خندهدار خواهد بود، و سپس آنها را بهطور نامفهوم با هم له میکنم.
آیا خود را فردی پوچ گرا معرفی می کنید؟ داستانهایی مانند «فالگو» و «طاعون» با بسیاری از توصیفهای آخر دنیا و آخرالزمانی، به این موضوع اشاره میکنند.
نه اصلا این نسل بهطور باورنکردنی پوچگرا هستند، اما من یک خوشبینی لیبرال و نیمهراه دارم که در آن درباره موضوعاتی مانند تغییرات آبوهوایی یا تجاوز جنسی صحبت خواهم کرد، اما بیپرده. اما من قطعا مدافع این دلایل هستم. من نمیخواهم وانمود کنم که اصلاً نمیخواهم، چون در واقع خیلی برایم اهمیت دارد. شاید شخصیتهای من اینطور نباشند، اما من در مورد همه چیز عصبی هستم.
من اخیراً مصاحبه ای انجام دادم و آنها می پرسیدند: «چرا اینقدر صدای مخالف داری؟ چرا سعی میکنی با غلات مخالفت کنی؟» اما من نه. من مثل زمانی هستم که از خیابان رد می شوید و تابلوی پیاده روی روشن می شود. من احساس می کنم شما باید به جای تابلوی پیاده روی فقط به چراغ راهنمایی نگاه کنید، زیرا چند ثانیه زودتر از خیابان عبور خواهید کرد. شما کاری را متفاوت از دیگران انجام نمی دهید، بلکه آن را چند ثانیه زودتر از بقیه انجام می دهید. مخالف نیست این تلاش می کند تا همه را شکست دهد.
نوشته شما خودارجاعی، دایره ای و تکراری است – نه به گونه ای که قدیمی شود، بلکه هر بار شگفت انگیز و لذت بخش است. چه چیزی در مورد این تکنیک دوست دارید و از کجا آن را یاد گرفتید؟
این سبک منه رفیق دونالد بارتلم، جورج ساندرز، و دانیل اوروزکو تأثیرات بزرگی برای من داشتند. همه این پیرمردها بر شوخ طبعی من تأثیر گذاشتند. جن جورج نیز – او “بچه نگهدار در حال استراحت” را نوشت. چیزهایی را از آنها می دزدیدم و می دیدم که چگونه می توانم آن را زیر و رو کنم و خصلت زنانه ام را روی آن قرار دهم. من همیشه دوست داشتم که چیزها در نهایت متا شوند یا خودشان را مسخره کنند.
آخرین داستان کتاب شما با عنوان «خود فیکشن» است، اگرچه تقلید از این عمل است. صفحه آخر عکسی از یک سیاهچاله مالیخولیایی دارد که به نظر من خنده دار بود.
سعی می کردم داستان های خودکار را مسخره کنم. بزرگ شدن با چشم انداز دیجیتال از مجله سکس، و غول HTML، و ظالم، همه این استفاده کنندگان اولیه alt-lit برای من شکل دهنده بودند. سپس همه شروع به نوشتن داستانهای خودکار کردند، و به طرز باورنکردنی کسلکننده شد.
من می خواستم کتاب در سیاهچاله به پایان برسد زیرا این همان چیزی است که احساس می کردم. من همچنین آن عکس را دوست دارم، زیرا وقتی منتشر شد، همه عصبانی بودند و می گفتند: “این عکس از یک سیاهچاله وجود دارد، شما در واقع می توانید یک سیاهچاله را ببینید.” ولی فقط یه عکس مزخرف بود مطلقاً هیچ چیز را نشان نمی داد.
چند سال برای نوشتن این داستان ها وقت گذاشتید؟
چهار سال، اما نه به طور مداوم. من چندین کار مختلف انجام می دادم و بعد یک داستان کوتاه می نوشتم و آن را در جایی قرار می دادم و فراموشش می کردم. در نهایت، همه آنها را کنار هم گذاشتم و شروع به کشیدن خطوط کردم. از روی هوس برای کلش بوکز فرستادم. این یک سند غلط املایی و شلخته بود. آنها می گفتند، “ما این را دوست داریم، ما آن را خاموش می کنیم.” من شوکه شدم.
از روند نوشتن خود بگویید. بیشتر نوشته هایتان را کجا و چه زمانی انجام می دهید؟
برنامه یادداشت ها در تمام طول راه. من همیشه دوست دارم به مردم بگویم رژیم داشته باشید و فقط صبح بنویسید، اما هرگز نمی توانم این کار را انجام دهم. این باید زمانی باشد که من آن را احساس می کنم، که اغلب در نیمه شب است یا اگر از یک مهمانی به خانه برگردم. چیزی را می نویسم و صبح آن را اصلاح می کنم. متأسفانه، من روند ثابتی ندارم – من ماشین تحریر ندارم. من با دفترچه یادداشت سراغ فلان درخت بلوط نمی روم.
برخی از نویسندگان مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟
وقتی نوبت به خواندن می رسد، من فوق العاده ابتدایی هستم. من عاشق جاناتان فرانزن هستم. من کتاب “نیکس” را دوست دارم توسط ناتان هیل پیرمردهای سفیدپوست نان من هستند. من اخیراً از این کتاب به نام “هراس” اثر باربارا مولینارد لذت بردم. جوآنا اونز یک پیامبر آنلاین است که من نمی توانم به اندازه کافی او را توصیه کنم. اتگار کرت این نویسنده ریز داستان اسرائیلی است که داستانی به نام «چسب دیوانه» نوشته است. از نظر نشریات دوست دارم تکیه گاه مگ، Spike Art Mag، مگ بی حوصله Deluge Books نیز چیزهای خوبی را منتشر می کند.
آیا هنرمندان تجسمی مورد علاقه ای دارید؟ می دانم که شما تعداد زیادی از آنها را در آن منتشر می کنید برای همیشه.
این گالری در محله چینی ها به نام Blade Study همیشه هنرمندان جالبی را به نمایش می گذارد. Genevieve Goffman دختری است که مدل سازی سه بعدی انجام می دهد که من هرگز ندیده ام. و سپس شانون کارتیه لوسی، که پوشش عالی من را انجام داد.
به من بگویید چه موسیقی گوش می دهید. آیا شما یک شخص Spotify یا Apple Music هستید؟
Spotify. موسیقی برای من شرم آور است، زیرا من بیشتر در حالی که روی زمین دراز می کشم به آوازهای هذلولی یا میلادی گوش می دهم. اما برای منفجر کردن برخی افراد، دوست من BlakeTheMan1000 واقعاً آن را می کشد. من همچنین موسیقی ژاپنی را دوست دارم. من عاشق موسیقی هستم که در دهه 90 به اوزاکا آمد. من سیاره 1999 را دوست دارم. آلبوم هانا دایموند را دوست دارم بازتاب ها.
آیا یک مؤسسه فرهنگی مورد علاقه دارید، چه رستوران، موزه یا غیره؟
Dim Sum Go Go در محله چینی ها بهترین است. ABC Locksmith در محله چینی ها شما را بدون توجه به هر چیزی وارد آپارتمان خود می کند. انباری بکت رزت در دهکده غربی—او این پیرمردی است که همیشه از محل خود بیرون می شود، اما او همیشه در آنجا نمایش دارد. و نمازخانه لحظات ارزشمند در میسوری بیمار است، من نمی توانم آن را به اندازه کافی توصیه کنم. Bonaventure در لس آنجلس – من از طرفداران پر و پا قرص معماری هستم و آن مکان یک طراحی اولیه بروتالیستی است.