جیم جارموش در “چند کلاژ” و موسیقی جدید

جیم جارموش از دهه هشتاد کلاژ ایجاد می کند ، اما تا همین اواخر این یک تمرین اختصاصی نبود. کارگردان پشت این فیلمها می گوید: “من در پنج سال گذشته هیجان زده بودم که بیشتر و بیشتر از آنها بسازم.” گلهای شکسته ، فقط عاشقان زنده ماندند ، پترسون ، و عجیب تر از بهشت می گوید از طریق تلفن از خانه خود در Catskills. برخی از کلاژها نشان دهنده تک نگاری افتتاحیه جارموش و اولین نمایش رسمی آثار هنری او است که از آن به عنوان “مناظر رویایی کوچک” یاد می کند. این آثار کوچک که از بریده های روزنامه ای که روی کارتن لایه بندی شده اند ، تشکیل شده اند ، خیال پردازی های زودگذر سوررئالیستی هستند. سرها بریده می شوند و به طور جداگانه روی اجسام خارجی قرار می گیرند و هویت ها هم تغییر شکل می دهند و هم منسوخ می شوند. مردان مناسب برای صورت کاغذ قهوه ای دارند ، استنلی کوبریک بازیکن گلف باز می شود ، برنی سندرز به سگ تبدیل می شود و سر حیوانات جایگزین سر انسان می شود. “من عاشق زمانی هستم که تصویری دارم و سپس تمام کاری که می کنم این است که سر متفاوت بگذارم. من بسیار هیجان زده هستم که چگونه چیزی را تغییر دادم و به چیزی جدید تبدیل کردم. ” همزمان با انتشار کتاب ، جارموش یک نمایش انفرادی همراه در گالری جیمز فوئنتس نیویورک در 29 سپتامبر افتتاح و تا 31 اکتبر ادامه خواهد داشت.

از “چند کلاژ” نوشته جیم جارموش ، که توسط انتشارات Anthology منتشر شده است.

من عاشق این هستم که کلاژهای شما چگونه زمان و مکان را منسوخ می کنند. شما شخصیت های متفاوتی از دوره های مختلف دارید که با یکدیگر تعامل دارند. آنها در واقع کاملاً فیلم هستند. آیا کلاژهای خود را گسترش کار شما به عنوان کارگردان می دانید یا کاملاً مربوط به خودشان است؟

من واقعاً خود تحلیلی نیستم. من از شهود خود پیروی می کنم و سعی می کنم علت انجام هر کاری را تجزیه و تحلیل نکنم. اما بین همه چیزهایی که می سازم ، کلاژها ، فیلم ها ، موسیقی و شعرهایی که خلق می کنم رابطه متمایزی وجود دارد. من عناصر را جمع آوری می کنم و سپس چیزی از آن می سازم. بنابراین حتی اگر در حال نگارش فیلمنامه هستم ، مطمئن نیستم که بدانم هنگام جمع آوری عناصر ، قطعات دیالوگ ، ایده های موضوعی ، داستان چگونه خواهد بود. و من می دانم که برخی از منتقدان سینما فکر می کنند ، “آیا او واقعاً داستان را با هم ترکیب نمی کند ، درست است؟” (می خندد) اما اشکالی ندارد زیرا این برای من در اولویت دوم است. هنگام فیلمبرداری ، من همیشه این را در نظر می گیرم که همه ما به عنوان یک تیم هستیم ، چیزهایی را که بعداً از آنها فیلم می سازیم جمع آوری می کنیم.

من روی یک کتاب شعر کار می کنم و استراتژی من این است که یک لیست طولانی از عناوین داشته باشم. من با عنوان شروع می کنم و سپس شعری از آن می نویسم. این نوع استراتژی های کوچک در مورد کلاژهای من یکسان است. من بسیاری از مطالب را جمع آوری می کنم ، فقط روزنامه ، اما من عناصری را جمع آوری می کنم که می خواهم از آنها چیزهایی بسازم و واقعاً نمی دانم آنها چه چیزی خواهند بود. با کلاژها باید مغزم را خاموش کنم و فقط سرگرمی خودم را دنبال کنم.

بزرگترین رویه های رسمی من تغییرات و تکرار چیزها است و شما آن را در کلاژها می بینید. این چیزی است که من آن را دوست دارم ، و چرا هنرمندان خاصی مانند جاسپر جان ، و یا استفاده وارهول از تکرار تغییرات یا تغییرات باخ را دوست دارم. این چیزها واقعا به من روحیه می دهد.

از “چند کلاژ” نوشته جیم جارموش ، که توسط انتشارات Anthology منتشر شده است.

بله ، من همچنین دریافتم که کلاژهای شما دارای این عنصر ناخودآگاه جنازه مانند هستند ، همراه با اشاره به کلاژهای پوچ هنرمندان دادا مانند رائول هاوسمن و هانا هاچ.

اوه ، مطمئناً من همه نوع کلاژهای اولیه دادا را دوست دارم ، مانند کورت شویترز ، هانا هاچ ، و من عاشق جوزف کرنل و ال لیسیتسکی هستم. در نوجوانی ، داداییسم و ​​سپس سوررئالیسم بود که واقعاً ذهن من را درگیر کرد و مرا در بسیاری از موارد باز کرد ، درست به عنوان فردی که از بیان انسان قدردانی می کند ، نه اینکه لزوماً به کار من اطلاع دهد ، اما بله ، من همه خلاقیت های آن افراد را دوست دارم.

آیا پوچ بودن کار آنها به هیچ وجه بر عملکرد درونی ذهن شما تأیید کرده است ، به این دلیل که شما می توانید این اشکال را در کنار هم قرار دهید و بی معنی است؟

بله ، زیرا کلاژهای من به عنوان روشی تقلیل دهنده ، رویاهای کوچکی هستند. اگر آنها خیلی نوک تیز هستند ، آنها را دور می اندازم یا کنار می گذارم. من مواردی را که کمی انتزاعی تر هستند دوست دارم. بنابراین آنچه شما می گویید درست است ، زیرا من دوست دارم آنها بیشتر از هر منطق دیگری منطق رویایی داشته باشند و این مطمئناً ضربان قلب سوررئالیسم است ، و بازیگوشی های مربوط به داداییسم همچنان برای من باقی می ماند. یکی از نقل قول های مورد علاقه من از اسکار وایلد این است که “زندگی خیلی مهم است که نمی توان آن را جدی گرفت.”

از “چند کلاژ” نوشته جیم جارموش ، که توسط انتشارات گلچین منتشر شده است.

خواندم که این کولاژها را در جاده یا سر صحنه تهیه می کنید. مبهم ترین مکانی که از آن الهام گرفتید و کولاژ ساختید کدام بود؟

مکان واقعاً مهم نیست زیرا در حال انجام است. من تعدادی از آنها را چند سال پیش در اوهایو به مادرم ملاقات کردم که در حال محو شدن بود. من در طبقه بالا در خانه او می ماندم و فقط به حرف او گوش می دادم ، بنابراین تعدادی از آنها را در آنجا ساختم. در حال حاضر من در استودیوی ضبط کوچک/اتاق هنری خود در Catskills هستم ، که رویای نوجوانی من است. من عاشق ساختن آنها در اینجا هستم ، اما همه جا آنها را ساخته ام. من فقط نمی توانم آنها را در وسایل نقلیه متحرک بسازم زیرا قطعات بسیار ریز هستند و وقتی چیزی را می چسبانم یک ضربه می زنم. بنابراین نه هواپیما و نه قطار و نه اتومبیل. همه ابزارها و مواد کوچک من می توانند در نوعی کیف قرار بگیرند ، بنابراین آنها را با خود می برم و سپس وقتی لحظه ای را در اختیار دارم می توانم آنها را بسازم.

آیا با گذشت زمان تصاویر را جمع آوری کردید؟ آیا می خواهید روزنامه بخوانید ، عکس را متوقف کرده و برش دهید و آن را برای بعد ذخیره کنید؟ یا بیشتر در زمان واقعی بود که دو تصویر را می دیدید و سپس دست به کار می شدید؟

نوعی از هر دو است پس از مدتی روزنامه ها را از دست دوستان یا خانواده خارج می کنم. من می گویم ، “متأسفم ، من باید چیزی را از اینجا ببرم” ، تا حد دلخوری آنها. هنوز کشوهای روزنامه های بریده نشده دارم. من تعداد زیادی سر و پیش زمینه دارم که انتخاب کرده ام. من یک کتابخانه کوچک از امکانات دارم. بنابراین گاهی اوقات من حتی به روزنامه های جدید احتیاج ندارم ، من فقط به دنبال چیزهایی هستم که دارم ، با آنها بازی می کنم و سعی می کنم موضع گیری های مورد علاقه ای را پیدا کنم که توجه من را منحرف کند.

آیا تا به حال از آنچه به دست آورده اید تعجب کرده اید؟

امیدوارم هر بار شگفت زده شوم و چند بار خودم را با صدای بلند خندیدم ، که همیشه چیز خوبی است. من سرها را بررسی می کنم و یکی را روی آن قرار می دهم و فکر می کنم مسخره است و آن را رها می کنم ، اما واقعاً زیاد آن را تجزیه و تحلیل نمی کنم. من باید دور شوم و اگر می توانم دوست دارم به موسیقی گوش کنم.

شما سیاستمدارانی مانند پوتین و ترامپ و نمادهای فرهنگی مانند وارهول و پرنس را وارد کرده اید ، اما افرادی را که واقعاً در زندگی واقعی می شناسید در کولاژها مانند نیکو قرار داده اید.

وقتی افرادی را که در روزنامه می شناسم و می توانم سرشان را بیرون بیاورم واقعاً هیجان زده می شوم. من هنوز چند سر از میک جونز و جو استرومر دارم که هنوز از آنها استفاده نکرده ام ، اما وقتی این کار را می کنید واقعاً سرگرم کننده است. گاهی از سر استفاده می کنم و حتی نمی دانم آن کیست. اخیراً شخصی گفت: “اوه ، آیا می دانید ، این نخست وزیر سابق است ، مانند نخست وزیر راست استرالیا؟” و من هیچ ایده ای نداشتم من یکی از فیلیپ گلس دارم که گلف بازی می کند و سپس یکی دیگر از استنلی کوبریک گلف بازی می کنم. شما آنها را گلف باز نمی شناسید ، بنابراین من به نوعی دوست دارم.

آیا تا به حال آنها را برای دوستان خود ارسال کرده اید؟

من چند سال پیش یکی را برای تام ویتس و آلیسون مشارت از کشتارها ارسال کردم. او یک تابلو نقاشی کوچک خود را برای من ارسال کرده بود ، که در حال حاضر آن را روی میز هنری ام دارم ، بنابراین اخیراً یک عکس کوچک برای او ارسال کردم. دوست دارم آنها را برای دوستان بفرستم ، اما هرگز با خودشان در این کار نیست. این کمی عجیب خواهد بود.

چگونه انتخاب می کنید که کدام شخصیت ها را شامل شود یا گاهی؟

این بیشتر شهودی است تا اینکه به کارهایی که انجام می دهم فکر کنم. اگر به کاری که انجام می دهم فکر کنم ، دیگر دوست ندارم آن کار را انجام دهم. شبیه موسیقی است. وقتی فیلمی با نیل یانگ و دیوانه اسب ساختم ، نیل گفت: “می دانی ، مرد ، وقتی بازی می کنیم ، هرگز به آن فکر نمی کنیم. ما به موسیقی فکر نمی کنیم. اگر به آن فکر کنیم ، ممکن است سازهای خود را که کنار می روند ، رها کنیم. می دانید ، این چیزی نیست که ما اینجا انجام می دهیم. ما سوار قطار هستیم ، چیزی را احساس می کنیم. ” بدیهی است که این دراماتیک تر است و نتایج بسیار قوی تری نسبت به چیزهایی که من می سازم دارد ، اما من دوست دارم قسمت های خاصی از مغزم را که تجزیه و تحلیل می کنند خاموش کنم و از قسمت های دیگر استفاده کنم. من عاشق زمانی هستم که تصویری دارم و سپس تمام کاری که می کنم این است که سر متفاوتی بگذارم و در جهت متفاوتی نسبت به نسخه اصلی باشد. شما کوچکترین کارها را انجام می دهید و کل معنای آن چیز یا نحوه تأثیر آن بر آگاهی شما کاملاً تغییر کرده است.

بله ، این نیز مانند اثر پروانه ای زندگی است ، کوچکترین چیز بیشترین تفاوت را در برخی از ظرفیت ها ایجاد می کند.

آره. و در شرایطی که ما در حال فروپاشی کامل آب و هوا در کره زمین هستیم و سوار این ماشین خودکشی سرمایه داری هستیم ، من بیشتر و بیشتر به چیزهای عمیق علاقه مند هستم. بنابراین اینجا ، جایی که من در جنگل زندگی می کنم ، به جزئیات طبیعت علاقه دارم. آن چیزهای کوچک واقعاً مهم هستند. حتی از نظر فلسفی ، قدردانی از جزئیات همه چیز. فکر می کنم در فیلم های من جریان دارد ، اما خود تحلیل نمی کنم.

این مرا به یاد می آورد که چگونه فیلسوف والتر بنیامین توسط افراد دور انداخته و نادیده گرفته شده بسیار شگفت زده شد. چگونه او معتقد بود که شما می توانید در مورد چیزی که شخص دور می اندازد بیشتر از شما با صحبت کردن با او صحبت کنید.

دقیقاً ، و به همین دلیل است که من روزنامه روزنامه را دوست دارم ، زیرا آنچه اهمیت زیادی داشت فقط دور ریخته می شود. من کیفیت روزنامه را دوست دارم چون موقتی است. این فقط چند روز طول می کشد و سپس حتی به عنوان یک ماده نیز واقعا پایدار نیست.

مطمئنا. و این چیزی است که برای من بسیار جالب است این است که چگونه آنها زودگذر هستند ، اما رویدادهایی که پوشش می دهید بسیار بزرگ هستند. چرا اکنون آنها را نشان می دهید؟

یکی از افرادی که با من کار می کند ، Arielle de Saint Phalle ، چند برنامه را با من سرپرستی کرد و پرسید که آیا می تواند چند کولاژ در چند سال پیش بفروشد. او گفت: “این سری جدید واقعا زیباست ، چرا کتاب نمی سازید؟” و من مثل بله بودم ، نمی دانم. ما قفل و دور افتاده بودیم ، بنابراین به دنبال ناشران مختلف بودیم و Anthology Editions را پیدا کردیم که افراد کاملی بودند و او در انتخاب آنها و همچنین نمایش در James Feuntes به من کمک کرد. بنابراین من واقعاً باید بگویم بدون آریل ، که ویراستار مشترک کتاب است ، کتاب یا نمایش احتمالاً وجود نخواهد داشت زیرا من آنها را همیشه در کشو می گذارم!

بعد از شما چه چیزی بسیار دلسوز است؟

من اکنون با Jozef Van Wissem یک رکورد دیگر می سازم که در آن گیتار الکتریک وحشی یا عجیب و غریب یا جلوه هایی را پشت سازه های حلقه ای ایجاد می کنم. من و کارتر لوگان تور دیگری داریم ، ما برای فیلم های من ری موسیقی زنده پخش می کنیم. و سپس کارتر و من یک گروه داریم ، SQÜRL ، ما در حال آماده سازی یک رکورد جدید هستیم. و سپس من یک فیلمنامه جدید می نویسم ، چند شعر را با هم جمع می کنم و کلاژ می سازم. من فقط سعی می کنم مشغول باشم.