هارولد آنکارت آنقدر با انرژی مو میزند که اگر سیگار را بین انگشتانش نمیبینید، ممکن است فکر کنید دود از گوشهایش خارج میشود. آنکارت 43 ساله از زمان ورود به نیویورک در سال 2007 از زادگاهش بروکسل، با شیب سرگیجهآوری به دنیای هنر صعود کرده است. هنگامی که او در ژانویه 2022 به نمایندگی خود در گالری معتبر دیوید زویرنر پایان داد، ممکن بود خروج او یک گام غیرمعمول به عقب به نظر برسد. نگران نباشید. چند ماه بعد، از بزرگترین فروشنده، لری گاگوسیان، با او تماس گرفت. آنکارت گفت: «این یکی از بهترین بازدیدهای استودیویی بود که تا به حال داشتم. آنها به سرعت به توافق رسیدند و آنکارت در ماه می یک نمایش انفرادی در پاسگاه گاگوسیان در چلسی خواهد داشت. او رک بودن فروشنده را تحسین می کند. آنکارت گفت: “او گرگی در کت گوسفند نیست.” او است یک گرگ.”
رک بودن یکی از جنبه های اشتیاق پرشور آنکارت است. او میگوید: «گاهی اوقات، آرزو میکنم در همه جا حاضر باشم که در یک روز پنج هارولد باشم و پنج کار مختلف انجام دهم. هنگامی که از استودیوی او در بروکلین بازدید کردم، نقاشیهایی پر از نقاشی، از جمله مجموعهای که بر اساس یک گیاه نامشخص است – با ساقهای بلند و تکهتکه و شاخ و برگ کمکم، یا یک بامبو جوانه زده یا یک درخت نخل است – که ماه می او را تشکیل میدهد. نمایشگاه. او به شوخی گفت: «دوست دخترم همیشه به من میگوید که از داشتن لحظات هیجانانگیز دست بردار». “من سایه ای را می بینم و فکر می کنم، این می تواند تبدیل به یک نقاشی شود.”
برای کارگردانی نصب نمایش، آنکارت یک ماکت مقوایی از گالری در استودیوی خود ساخته بود و تصاویر کوچکی از گیاهان سیخ دار را با فاصله سخاوتمندانه در امتداد دیوارهای آن قرار داده بود. بازدیدکننده، در بدو ورود، با نقاشی توندو از افق استقبال میکند – مقدمهای برای نمایشگاهی که در ادامه میآید.
آنکارت قدبلند و لاغر، با ریش کوتاه، یک کت و شلوار زرد خردلی پوشیده بود که روی جیب آن علامت گرند فلانور بود. آنکارت با مفهوم بودلری یک ناظر پرشور که با جزر و مد جمعیت شهری حرکت می کند، همذات پنداری می کند. او گفت: «او در مسیر خاصی سرگردان نیست، اما هدفش یافتن چیزهای شگفت انگیز است. «بیشتر ایدههای من زمانی به ذهنم میرسند که میبینم در حال قدم زدن در اطرافم و ذهنم سرگردان است. گاهی اوقات این شهود به من تعجب می کند که می توانم این کار را به روشی خاص انجام دهم. همین قوز برای من کافی است تا آن را به حرکت درآورم.»
او با چوب روغن کار می کند، نه با قلم مو، و عکس هایش را نقاشی می داند. او توضیح داد: «من همیشه بیشتر به تمرین طراحی فکر می کردم تا تمرین نقاشی. همانطور که او می بیند، یک نقاشی موقت است، و یک نقاشی به نقاشی بعدی منتهی می شود. او گفت: «نقاشی، در یک درک سنتی، بیشتر به دنبال دستیابی است. “شاید نقاشی با چیزی که به دست می آید ارتباط کمتری داشته باشد.”
او به دلایل عملی شروع به استفاده از چوب روغن کرد. زمانی که به نیویورک آمد، برای تامین مخارج خود تلاش کرد. او گفت: «چهار سال با هیچ چیز زندگی نمیکردم و صبحها نصف نان شیرینی و نیمی دیگر را برای ناهار میخوردم. “وقتی گرد و غبار می خورید، ساعت ها مانند هفته ها طول می کشد.” او یک استودیوی کوچک در بروکلین اجاره کرد اما نمی توانست یک آپارتمان جداگانه بخرد. او گفت: «من آنجا زندگی می کردم و می خوابیدم. این روغنها نسبتاً سریع خشک میشوند. نیازی به استفاده از تینر یا محصولاتی با بوی نامطبوع ندارید. اولیویه بابین، دوست صمیمی که او در آن زمان ملاقات کرد، زمانی که هر دو هنرمند در حال مبارزه بودند، میگوید: «هارولد این آثار زیبا را روی کاغذ میسازد که روی مبل میز و احتمالاً تختش میچسبد.»
آنکارت از زمانی که پسر کوچکی بود طراحی می کرد و کمیک ها را کپی می کرد. او MFA خود را در کالج هنر La Cambre در بروکسل به دست آورد، جایی که او فقط کارهای انتزاعی و مفهومی را هدایت کرد. اگرچه او انتزاع و مفهوم گرایی را دوست داشت، اما از تحمیل متنفر بود. او گفت: «بازگشت به فیگوراسیون و لذتی که در کودکی از نقاشی داشتم، رهایی مهیج بود.
او جهش نقل مکان به نیویورک را انجام داد. او گفت: «این فکر را داشتم که اگر در بلژیک بمانم هیچ اتفاقی برایم نخواهد افتاد. کنجکاو بودم ببینم نقاشان و مجسمهسازانی که مانند اروپا نمردهاند، کجا پیدا میشوند. من عاشق نقاشان آبستره آمریکایی بودم. حدس میزنم میخواستم بخشی از آن گفتگو باشم.» اگرچه او به سختی انگلیسی صحبت می کرد، اما احساس می کرد نیویورک مقصد واضحی است. او گفت: «من اینجا آمدم چون میخواستم حرفهای شوم. اگر می خواهید یک اسکی باز حرفه ای باشید، در کیتو زندگی نمی کنید. سعی می کنید کوهی با برف زیاد پیدا کنید. نیویورک کوهی بود که برف زیادی داشت.»
او به استودیوی ریچارد سرا در TriBeCa زد و به مدیر استودیو گفت که بدون دستمزد کار خواهد کرد. اگرچه با شک و تردید از او استقبال شد – «از او پرسیدند که آیا من یک آدم دیوانه هستم، آیا من یک دزد هستم» – آنکارت شماره تلفن خود را گذاشت. همان روز به او زنگ زدند و به انباری احضار کردند. سرا او را به صورت پراکنده استخدام می کرد و آنکارت همچنین سبزیجات را در یک بازار بیرونی می فروخت و میزهایی را در رستوران ها منتظر می ماند. او گفت: “این کمک بزرگی بود که آنها در استودیو ریچارد سرا به من کار کردند.” “وقتی به افتتاحیه ها یا مهمانی ها می رفتم، مردم از من می پرسیدند که چه کار کرده ام، و من می توانستم بگویم: “من گاهی در استودیو ریچارد سرا کار می کنم.” مردم کنجکاو هستند. تو گوشت تازه ای.»
هنری که او تولید می کرد مفهومی و مجسمه ای بود. دیوید برسلین، متصدی هنر مدرن و معاصر در موزه هنر متروپولیتن، که بلافاصله پس از ورود آنکارت به نیویورک، با او ملاقات کرد، گفت: «قبل از اینکه از چوب روغنی استفاده کند، با استفاده از سیم و گرد و غبار سیاه، تاسیسات پیچیده ای می ساخت. هر دو در ابتدای کار خود بودند. شما وارد اتاقی میشوید و به نظر میرسد که مکعبی در فضا نشسته است. این مرد به شدت جزئیات گرا و دیوانه است، اما همچنین آنقدر جاه طلب است که چیزی خلق می کند که 10 نفر ببینند و هیچ کس نخرد.
بابین بازدیدکنندگانی را که برای بررسی دوستش به استودیوی او که نزدیک آنکارت بود، هدایت میکرد. آنکارت به یاد می آورد: «در نهایت، مردم بیشتر به کار من توجه می کردند تا او. در آن زمان بود که بابین تصمیم گرفت تمرین خود را تغییر دهد. بابین توضیح داد: «او استعداد خام بیشتری داشت. «من یک هنرمند مفهومی فریبکار بودم. او قبلاً به روش خودش یک سبک منحصر به فرد پیدا کرده بود. او راهش را دنبال می کرد که من نداشتم. گفتم: «من به تو کمک میکنم هنرمند بزرگی شوی» و او گفت: «به تو کمک میکنم که یک گالرییست شوی». هنگامی که بابین در سال 2011 گالری خود را به نام کلیرینگ در محله بوشویک بروکلین افتتاح کرد، آنکارت یکی از دو هنرمند در نمایشگاه افتتاحیه بود. بابین هم مانند آنکارت خوب کار کرده است. Clearing در ماه آوریل به یک فضای سه طبقه در Bowery در منهتن پایین، در نزدیکی موزه جدید، با Ancart در نمایشگاه افتتاحیه نقل مکان کرد.
پس از نمایش کلیرینگ، آثار آنکارت در خاویر هافکنز و سپس در مایکل ورنر به نمایش گذاشته شد. آنکارت گفت: “قبل از اینکه متوجه بشی، تو آدم داغ بعدی هستی.” “پس باید واقعاً سر خود را روی شانه های خود نگه دارید و روی کاری که انجام می دهید تمرکز کنید. من نمی توانستم افرادی را استخدام کنم تا کارهایی برای من انجام دهند. یکی از دلایلش این است که نمی دانم دارم چه کار می کنم. برای من، این یک نعمت است.» در روند ساخت یک تابلو، او تعیین می کند که نقاشی چه باشد.
برای استفاده از چوب روغنی، بوم را روی پانل های چوبی نصب می کند. در غیر این صورت، نیروی علامت گذاری از طریق پارچه فشار می آورد. چوب روغنی مزایا و معایبی دارد. او گفت: “این رنگ روغن زیادی می دهد و در نحوه اعمال رنگ بسیار سخاوتمندانه است، اما در عین حال به شما اجازه نمی دهد در مورد جزئیات خاص آنقدر که می توان با قلم مو دقت کرد.” “من بسیار نگران جدا کردن زمینه های رنگ بودم تا یکدیگر را آلوده نکنند. این باعث عصبانیت من شد تا اینکه فهمیدم اگر این اتفاق میافتد، چرا اجازه نمیدادم این اتفاق بیفتد؟»
Ancart دوست دارد به صورت سری کار کند، پالت های رنگی را تغییر دهد و تصاویر را به روش های مختلف برش دهد. او نقاشیهای زیادی از درختان انجام داده است که در آنها آسمان از میان شاخ و برگها با لبههای ناهموار که تداعی کننده اکسپرسیونیسم انتزاعی کلیفورد استیل است، نگاه میکند. او گفت: «وقتی صحبت از نقاشان انتزاعی به میان میآید، در میان همه آنها احتمالاً او کسی است که من بیشتر از همه آن را تحسین میکنم، به دلایلی که عجیب است. او یک قاببندی عالی برای هیچ چیز است، و این واقعاً من را متاثر میکند.» آنکارت همچنین عاشق بارنت نیومن است. او گفت: «هر دو نقاش بزرگ رنگ هستند. این برای من هم مهم است – رنگ و حرکت. بر موضوع نقاشی غلبه می کند. نمیدانم رنگ بر موضوع غلبه میکند یا سوژه رنگ را رقیق میکند.» انتزاع و فیگوراسیون به خوبی در نقاشیهای او وجود دارند، اما تنش مشخصی نیز وجود دارد، شبیه به تنشی که توسط خطوط پارهشده در آثار استیل و عمودهای تاکیدی که نیومن آنها را زیپ مینامید و برای تقسیم رنگهای مسطح خود استفاده میکرد، وجود دارد. برسلین خاطرنشان کرد: «انتزاع واقعی است و چیزهای واقعی نیز انتزاعی هستند».
قبل از سری شاخ و برگ درختان و سری جدید بامبو-بامبو-با-نخل ها ملاقات می کند، آنکارت تصاویری از بهشت زمینی را در اینترنت پیدا می کرد. او تصویری از یک ساحل استوایی را چاپ می کرد، سپس با خطی از دوده از آن عبور می کرد. او یک سری نقاشی از چوب کبریت انجام داد که زیپ های نیومن را به یاد می آورد. آنها او را به صورت رسمی و مفهومی به سری بعدی هدایت کردند که در آن چوب کبریت چوبی که از نظر شکل عمودی محکمی مانند تنه درخت است، به طرز جادویی در زمان به عقب رفته و تبدیل به یک درخت شده است. برسلین گفت: “او حس شوخ طبعی باورنکردنی دارد، برای اینکه زیپ بارنت نیومن به کبریت تبدیل شود و سپس چوب کبریت به درخت تبدیل شود.” در طول همه گیری، آنکارت نقاشی هایی از بشقاب پرنده ها ساخت. برسلین به یاد می آورد: «من گفتم، هارولد، تو واقعاً آن را از دست داده ای. اما من به یاد دارم که در یکی از خیابان های نیویورک قدم می زدم، و هیچ کس دیگری در آنجا نبود، و شاید برای فرود یک بشقاب پرنده در خیابان پنجم احساس خوبی به نظر می رسید.
آنکارت با دوست دخترش، بازیگر دیانا آگرون، در سوهو زندگی می کند. آنها نزدیک به دو سال است که با هم هستند. وقتی من در استودیو بودم، او از فرودگاه که از لس آنجلس بازگشته بود، رسید. جوری با هم احوالپرسی کردند که انگار ماه ها از هم جدا شده اند، اما وقتی پرسیدم معلوم شد که یک شبه رفته است.
در مدت زمان نسبتاً کوتاهی، آنکارت از گمنامی به برجستگی، از فقر به ثروت رسیده است. بابین گفت: “نیویورک جایی است که می توانید پای خود را در خانه ریچارد سرا بگذارید و 15 سال بعد، با همان گالری او کار می کنید.” در اواخر سال 2020 با یک نشریه دیگر، آنکارت در میان مکانها و چیزهای مورد علاقه خود، هتل پارک حیات در توکیو و ویلا d’Este در دریاچه کومو، رستوران L’Ambroisie در پاریس و لباسهای هانتسمن از لندن را فهرست کرد. این گزینهها برای هنرمندان جدید در دسترس نیستند.
آنکارت گفت: «زندگی به همان اندازه اسرارآمیز است که شما در حال ساخت یک نقاشی هستید. ناامیدیها و شکستهای زیادی وجود داشت که در نهایت به سمت بهتر شدن تمام شد.» حتی در تاریکترین زمانها، او احساس حقارت نمیکرد، و هرگز تصمیم خود را برای نقل مکان به نیویورک حدس نمیزد. او گفت: “در بروکسل، اگر ماشین نداشته باشید، مردم به شما نگاه می کنند – چه مشکلی دارید.” «در اینجا تعریف اینکه چه کسی خوب کار می کند روشن نیست. ثروتمندترین فرد می تواند بی خانمان به نظر برسد. من هرگز در اینجا مشکل عزت نفس نداشتم. همه چیز را قابل تحمل و هیجان انگیز کرد.»
او فضای شهر را جذب کرد. او گفت: «همیشه این انرژی بزرگ وجود داشت. “من این احساس را داشتم که مردم هنوز در خواب هستند. صحبت جوانان را در مترو می شنوید و این استعفا نیست که به آن نرسید. این ایده رویای آمریکایی است و من به آن نفوذپذیر بودم.»
دستیار عکاس: جردن زوپا.