خوش آمدید به راههای دیدن، یک سری مصاحبه که استعدادهای نوظهور را در زمینه عکاسی و فیلم برجسته می کند و پشت دوربین کار می کند. در ویرایش این هفته ، مایکل بکرت ، ویرایشگر جلوه های بصری با عکاس مایان تولدانو در مورد چگونگی مشارکت سوژه های او در تک تک کارهای او گفتگو می کند.
بیایید با بحث درباره آخرین پروژه شما برای Google شروع کنیم. می توانید بگویید پروژه امسال درباره چه بود؟
این سومین سال است که با گوگل کار می کنم. آنچه من در انجام این پروژه ها دوست دارم این است که من آزاد هستم هر چیزی را که می خواهم در این راه ایجاد کنم و در مورد آن صحبت کنم – آزادی زیادی در آن وجود دارد. من به کار با گوگل به عنوان نوعی کمک هزینه برای پروژه ای که می خواهم انجام دهم نگاه می کنم. من می توانم پروژه را تأمین کنم ، می توانم به افرادی که با آنها کار می کنم پول بدهم – این همیشه یک همکاری است – و به همین دلیل منزلت واقعی زیادی در آن پیدا می کنم.
من حدود پنج سال است که با این زن اریکا دیگز و دخترش لیلا ملاقات می کنم. من در ابتدا آنها را در یک غذاخوری در بروکلین ملاقات کردم. من از پویایی بین آنها بسیار خوشم آمد. به ویژه به عنوان یک مهاجر ، من همیشه سعی می کنم هرجا که می روم خانه ای بسازم و به مهربانی که بین مردم مبادله می شود توجه می کنم. من واقعاً رابطه مادر و دختر بین این دو را بسیار دوست داشتم. در واقع همان جا در اغذیه فروشی خواستم تا از لیلا عکس بگیرم. من عکس را به اریکا فرستادم و از آن به بعد در ارتباط بودیم. وقتی گوگل امسال ضربه زد ، من می دانستم که می خواهم پروژه ای درباره مادران بسازم. امسال به دلیل همه گیری همه چیز درباره آنها بسیار فکر کرده بودم. مادران در نهایت معلم فرزندان خود ، مهد کودک ، نان آوران و همه چیز می شوند. بنابراین تصمیم گرفتم اولین پروژه خود را در مورد همه گیری درباره مادران انجام دهم ، و امسال ، برای دومین پروژه ما در قرنطینه ، روی اریکا و لیلا به طور خاص تمرکز کردم. دیدن اینکه چگونه هر دوی آنها تنها در یک سال رشد کرده اند شگفت انگیز بود – اریکا تحصیلات خود را در زمینه گوهر شناسی به پایان رساند ، که این امر باعث ارتقاء عملکرد وی در شرکت جواهرات خود می شود. او قادر است کسب و کار خود را ایجاد کرده و اداره کند و برای خانواده خود تأمین کند ، و من این را بسیار الهام بخش می دانم.
آیا اریکا و لیلا رابطه شما با مادر خود را به شما یادآوری کردند؟
قطعاً چنین شد. من بیشتر زندگی بزرگسالی خود را دور از والدینم گذرانده ام ، در شهر نیویورک زندگی کرده و خانه ای برای کار و تجارتم ایجاد کرده ام. دیدن آنها و تعامل ساده بین آنها در کودکی و مادر مرا به دورانی برد که هنوز با مادرم زندگی می کردم. با دیدن اریکا و لیلا در کنار هم ، می توانستم فقط لبخند بزنم و سلام نکنم ، اما واقعاً این ارتباط را احساس کردم. می خواستم به آنها نزدیک شوم و با شهودم درگیر شوم. اریکا را به خاطر اعتماد به نفس و توانایی او در انتقال قدرت به دخترش تحسین می کنم. او این توانایی را دارد که خود را در زمینه جواهرات خود بیابد و این کار را به شکلی انجام می دهد که در صنعت خودش پیشرو است – او یک زن رنگین پوست در زمینه ای است که مردان سفیدپوست تحت سلطه آن هستند.
به نوعی ، این پروژه نیز مانند یک خودنگاره به نظر می رسد. شما از این هنرمند کارآفرین شگفت انگیز حمایت می کنید و به عنوان یک تماشاچی ، من نمی توانم شما را به همان شکل نبینم. آیا می توانید کمی درباره آغاز فعالیت خود به عنوان یک هنرمند توضیح دهید؟
من با بلیط به مدت دو هفته به نیویورک آمدم. من این همه پول پس انداز کرده بودم و می خواستم قبل از شروع تحصیل به ملاقات بیایم – این همان چیزی است که والدین من از من خواسته بودند. آنها از انتقال من به اینجا حمایت چندانی نکردند. پس از دو هفته در نیویورک ، تصمیم گرفتم که برای همیشه در اینجا بمانم. من در یک رستوران کار کردم و سپس برای گرفتن ویزا در مدرسه پذیرفته شدم. من مد مطالعه کردم و متوجه شدم که تمام تصاویر اطراف من خود را تکرار می کنند. یک لامپ خاموش شد و من تصمیم گرفتم شروع به ایجاد تصاویری کنم که نمی بینم. من پروژه های عکاسی را در مدرسه مد انجام دادم و طراحی لباس را به تعویق انداختم ، اما تمام این تحقیقات تصویر را انجام دادم.
رشته ات رو عوض کردی؟
من نمی توانستم. این بدان معنا نیست که من به طور کامل به مد اهمیت نمی دهم ، بلکه بیشتر می خواستم از یک نقش متفاوت در صنعت کار کنم. من همچنین تشخیص دادم که نیاز به کاری است که می خواستم انجام دهم. بسیاری از مردم چنین احساسی داشتند – اما همیشه به شما گفته می شود که چارچوبی وجود دارد که باید درون آن کار کنید. و چارچوب همیشه مورد احترام نیست ، فقط … پذیرفته می شود.
کار در پروژه های تحریریه مد در حال حاضر با مجله ای که در آن حضور دارید چگونه است؟
هیچ چیز نمی تواند برنامه ریزی شود. و اگر قبل از ملاقات با شخصی ایده ای به ذهنم برسد ، تقریباً خودخواهانه است ، زیرا احساس آن شخص و آن شخص در آن روز ، یا آن هفته یا آن ماه از زندگی اش ، به من می گوید که تصویر چگونه خواهد بود. باید فکر کنم که ارتباط ما با هم چگونه است و چگونه در یک تصویر جمع می شود؟ زیرا من آن را به عنوان یک همکاری می بینم. وقتی با کسی همدلی می کنید ، انسانیت را در او می بینید و با او ارتباط برقرار می کنید. سپس ، چیزی صادقانه ایجاد می شود.
معمولاً برای ایجاد رابطه با سوژه خود در مجموعه چه می گویید یا چه می کنید؟
بستگی دارد که در مورد چه نوع پروژه هایی صحبت می کنیم. بسیاری از پروژه های شخصی من حول محیط شخصی با مردم می چرخد و معمولاً در خانه یا اتاق خواب است. وقتی با افراد ملاقات می کنم ، دوست دارم در ابتدا با آنها تحقیق کنم تا بفهمم آنها چه کسانی هستند. آیا آنها آنچه را که می خواهند به من بگویند ، آنچه را که می خواهند در تصویر بگویند ، آنچه را که می خواهند به جهان بگویند احساس می کنند؟ با هم ، ما همکاری می کنیم و صحنه را تنظیم می کنیم.
شما کمپین عقاب آمریکایی مورد علاقه من را شلیک کردید – آن هم با آتش بازی در پس زمینه و یخچال های طبیعی. این تصاویر بر روی بیلبوردهای شهر نیویورک بسیار شگفت انگیز به نظر می رسید.
این یکی از دیوانه ترین عکس هایی بود که در عمرم انجام دادم. 200 نفر در صحنه حضور داشتند ، طراحي عظيمي از صحنه و آتش بازي در همه جا انجام شد. وحشی بود. با American Eagle ، این همکاری فوق العاده ای بود ، من سالها تمام تبلیغات آنها را فیلمبرداری کردم ، و این به ندرت اتفاق می افتد. من باید با آنها کار کنم تا هویت نام تجاری آنها را تغییر دهم. عقاب آمریکایی برای مدت طولانی به خانواده کار من تبدیل شد.
بعدی برای شما چیست؟
من تازه اولین فیلم بلند مستندم را به پایان رساندم. مانند هر کاری که در زندگی انجام می دهم ، از دیدگاهی آموزش ندیده شروع کردم. من فیلمسازی نخوانده ام ، اما این چیزی است که من به شدت به آن علاقه دارم. من فیلمی درباره زنی از زادگاهم ، همچنین مهاجر ، ساختم که خیاطی است و روابط پیچیده ای با مردان دارد. این فیلم یک هفته از زندگی او را تا تعطیلات عید فصح دنبال می کند.