فصل دوم این سریال پایین تیتر پادری در ماه رمضان سال ۱۳۹۵ به تیتر اسپین آف گروه دودکش از همین نتورک به سناریو گذاشته شد. البته که بعضی برنامه ها عملکرد بر همین داراهستند تا فضای خوشحالی آوری را در بین مردم بیشتر کنند، ولی حضور یک اثر نمایشی هم در جای خویش می تواند در باکس خلوت سیما حرفی برای گفتن داشته باشد. الهام اخوان: این بازیگر نیز که گفتیم نو به سریال بیش تر شده و تنها می توانیم بگوییم که اسم او گندم میباشد و باقی ماجرایش را بایستی در زمانه پخش سریال ببینید. عفت میگه منفی نیز خودش جوابه بالاخره شکل کلاهک دودکش تکلیفش معین میشه. اونم فردا میره به یکسری نفر دیگه تو دانش کده میگه اینجوری همه جا پر میشه که بهروز میگه نیکی گندم خانم تحصیل کرده هستش باستان شناسی میخونه تو خودش نگه میداره به کسی نمیگه. صبح زود هنگامی همگی خوابن بهروز بیدار میشه و از انواع کلاهک دودکش قالیشویی خارج میزنه. فیروز به بهروز زنگ میزنه تا ببینه کجاست بهروز بهش میگه که امروز خانواده گندم خانم میخواستن ابلاغ داریم میریم دنبالشون و یجوری سربسته به فیروز میفهماند که اساسی گندم ۲تایی میان. هنگامی به اونجا میرسن میبینن که نشانه گر اخرایی وسط بیابانه، به سمتش میرن که زمانی نزدیکش میشن دارای تیراندازی مواجه میشن که همه میترسن و فیروز اعطا کرد میزنه بشینین… کل خانواده دم در قالیشویی منتظر بهروز میمانند که کلیدی دیدن بهروز اهمیت گندم تعجب میکنن. بهروز تمام ماجرارو به گندم میگه. بالاخره آنگاه از کلی بگو مگو صدری میگه هدیه دادم به مجید سعیدی فردا هم میخواد بره واکسن بزنه تو صفحه مجازیش گفته برین خودتون بگیرین ازش. قبل از اینکه وارد منزل بشن بهروز بهشون میگه الان بهترین موقع هستش به جهت مطرح نمودن و به عفت و نصرت میگه من به شما قول دادم ببرمتون پیش مخده شما هم قول دادین برین واسم خواستگاری، فیروز نخستین مخالفت میکنه و میگه من کاری نمیکنم که عفت بهش میگه میریم تو اگه وضعیت بود مطرح میکنیم. تمامی بلند میشن تا برن بخوابن، بهروز میخواد بره تو اتاقش که فیروز نمیزاره و میگه تا زمانیکه اون مخده را نیاری هیچ جا نمیری. گندم مهم بهروز و پوریا که بشکه را گرفتند به منزل میرن زمانی میرسند میبینند که برقکار روی دیواره، بهروز بهشون میگه چجوری رفتین اونجا؟ در خلاصه قصه سریال دودکش ۲ اینگونه آمده است که «خانواده فیروز مشتاق که بی قیف و قپی به سفری رفته اند، در خط مش رجوع و برگشت به تهران حساس دختری همسفر میگردند که از لحاظ بهروز، «نیمه گمشده» قلمداد میگردد و این، شروعی برای فرو رفتن خانواده در آمپاس است! دیدنی آنکه کل همین اصطلاحات سالهاست در ادبیات پارسی وجود داشته اند، ولی امروز زمانی کسی از واژههای «آمپاس» یا «لغز» به کار گیری میکند، خاطره جمعی مردم اجباری و به شتاب متمایل به کاراکتر فیروز مشتاق و خانواده اش میشود!